جوشش آواز در خیابان
چه چیز این آواز را گیرا و دلنشین کرده؟ گرمایی در صدای خواننده است که نظیرش را دیگر کمتر میشنویم. حتی از دهان خوانندههای سرشناس.
در این ویدئو ما بیش از آنکه صدا بشنویم، در معرض یک حال و هواییم. گویی که همان نقطه یک میدان انرژی است که پیرمرد را نگاه داشته و او را به وجد و آواز آورده و خود هم به شدت آن انرژی و آن حال و هوا افزوده.
پیرمرد بدون محاسبه، بدون کسب تکلیف و اجازه ایستاده. تابع حال و هوای نوازنده و آن نقطه و خودش بوده. حال و هوایی به او گفته «بایست و بخوان» و او چنین کرده.
این همان نیروی محرکهای است که در مداخله نهادهای رسمی در هنر از میان رفته. همان دویدن در راهروهای کسب مجوز که هنرمندان همیشه از آن فغان کردهاند. دویدنها و بعد هم هنرشان را به خودکار فرمان و تیغ سپردن.
هنر، گریختن از قاعدههاست. وقتی هر روز ضابطهای افزوده میشود و برگزاری یک رویداد هنری به سلیقه یک کارمند در یک نهاد رسمی وابسته میشود، دیگر از هنر چه میماند؟ از آن روح سرکش هنر چه میماند؟ هنر تصویری از طغیان روح هنرمند است. تا وارد میدان بروکراسی میشوی، هنر مهار شده. شده است هنر گلخانهای از پیش افسار خورده. بسیار کنسرتها رفتهایم و موسیقیهایی شنیدهایم که در آن همه چیز در جای خود بوده. گروه صدای خوبی داشته، خواننده خوب خوانده. اما تکانمان نداده. از خود بیخودمان نکرده. (که اگر هم کند، نورهای لیزری نگهبانهای سالن از حالتان به در میآورد.)
لحظه خلق این آواز، همان لحظه مهم آفرینش است. همان لحظه الهام در شعر. همان لحظه جوشش که معطل اجازه نمیماند. همان بداههخوانی و بداههنوازی که تا بخواهد اجازه بگیرد دیگر بداهه نیست.
پینوشت:
۱- آواز در ابوعطاست
۲- خواننده محمداسماعیل روحانی، ردیفدان اهل رشت است.
۳- نوازنده تار، علی سرلک است.