چرا تمام نمیشوید، آقای شجریان؟!

مثل شبی که آقاجون رفت، یا شبی که مامانسادات رفت، مثل شبی که عمو یا عمه کوچیکه رفت، مثل شبی که آقا مرتضی، داماد جوانمرگمان، رفت، امشب خانه ما غمگین است. سرها در گریبان است. از همه تلفنهای همراه صدای شما میآید، آقای شجریان. حتی از تلویزیونی که روزه شجریان گرفته بود. اما عجیب آنکه همسایه ما هم امشب غمگین است. آن یکی همسایه هم. در کوچه کناری و در خیابان هم… آدمهایی که نمیشناختم هم غمگینند. امشب همه غمگینند و یک غم ما را به هم رسانده. این غم شماست.
آقای شجریان! شما عضو همه این خانوادهها بودهاید و امشب همه غمگینند، از نبودنتان.
هر بار دیدنتان آقاجون را به یادم میآورد که مثل شما غیرتمند بود به وطنش، به بچههایش، به گربه و دار و درخت حیاطش، به نام پدرش، به نام خودش. درست مثل وقتی که غیرت شما جاری شد و پشت ما در آمدید و گفتید «من صدای این خس و خاشاکم»
شوخیها و شیطنتهایش شبیه شما بود و مثل شما چشم به فردای روشن داشت و البته با همین امید درگذشت.
دیدنتان من را یاد عمو محمود میاندازد که میدانم اگر عمرش به دنیا بود، امشب برایش شبی سنگین بود. عمویی که به خاطرتان ما را، که یکبار در عالم کودکی با نام آلبوم «در خیال» شوخی میکردیم، تشر زد که «یعنی چی عمو جان؟! زحمت کشیده برای این اثر!»
و با بابا داود و جواد آقا و دیگران، ما را مجاب میکردند که میخواهند کنسرت شما را ببینند، و ما باید سکوت محض کنیم برای از دست ندادن یک ثانیه از صدای شما.
گویی کس و کارشان قرار است بخواند. اینقدر حساس بودند به شما.
آقای شجریان! سپاس که این همه آواز گذاشتهاید که در نبود شما دستمان خالی نماند.
آقای شجریان! سپاس از این که وقتی زبان ما بند آمد، به جای ما حرف زدی و به جای ما خواندی و به جای ما غریدی. آقای شجریان سپاس که پشت ما در آمدی.
تا همین امشب میخواستم ادای آدمهای معقول را در بیاورم که مرگ را حق میدانند و ادامه حیات هنرمند را در آثارش میدانند؛ که هست. اما امشب غمی به سراغم آمد که پیشبینیاش نمیکردم.
میخواهم تکذیب نبودتان را ادامه دهم: خبر درگذشت و فقدان شجریان، تا ابد، اساسا نادرست است و تکذیب میشود. او هماکنون، به بانگ بلند، در خانه ما میخواند. قبلا از یک تلویزیون، حالا از همه تلفنهای همراه. در طول تاریخ مردم به نام اسطورهها آویخته و آمیختهاند تا خودشان را بخشی از وجود او کنند. وجود اسطوره هم به همین آمیختگی وابسته است.
چند دوست به من پیام دادهاند و تشکر کردهاند که آنها را با شجریان در سالهای رفته آشنا کردهام. یکیشان گفت «نام شجریان برای من با نام تو به هم گره خورده.» آیا ذوق نکنم؟!
هر چهار آوازی که همزمان از گوشه و کنار خانه میخوانید را برای نمیدانم چندمین بار میشنوم و تکراری نمیشوند. چرا تمام نمیشوید، آقای شجریان؟!
محمدعلی مومنی
۱۷ مهر ۱۳۹۹
ساعت یک بامداد